جدول جو
جدول جو

معنی هر زدن - جستجوی لغت در جدول جو

هر زدن
هروئین کشیدن خنده شدیدکردن کرکرخندیدن
تصویری از هر زدن
تصویر هر زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهر زدن
تصویر مهر زدن
مهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهر زدن
تصویر مهر زدن
((~. زَ دَ))
نشان کردن بر چیزی
فرهنگ فارسی معین
ставить штамп
دیکشنری فارسی به روسی
ставити штамп
دیکشنری فارسی به اوکراینی
मोहर लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
মুদ্রাঙ্কন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ประทับตรา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
انکار قرارداد، نکول پس از قبول
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن سر گردن زدن، ناگاه به محلی وارد شدن، سر بر آوردن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، رسیدگی کردن وارسی کردن، باز دید کردن کسی یا محلی، رفتن و خبر گرفتن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر زدن
تصویر بر زدن
کنایه از برابری کردن برای مثال به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری - ۲۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هی زدن
تصویر هی زدن
نهیب زدن، با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قر زدن
تصویر قر زدن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، املای دیگر واژۀ غر زدن، غرغر کردن، قرقر کردن
فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر زدن
تصویر سر زدن
سر برزدن، سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، برآمدن آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار) نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فر زدن
تصویر فر زدن
آرایش کردن موی سر و ایجاد چین و شکن و تاب با آلات مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار