- هر زدن
- هروئین کشیدن خنده شدیدکردن کرکرخندیدن
معنی هر زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مهر کردن
carimbar
stemplować
ставить штамп
ставити штамп
stempelen
stempeln
tamponner
timbrare
मोहर लगाना
মুদ্রাঙ্কন করা
menandatangani
damgalamak
도장을 찍다
להחתים
kupiga muhuri
ประทับตรา
مہر لگانا
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
انکار قرارداد، نکول پس از قبول
بریدن سر گردن زدن، ناگاه به محلی وارد شدن، سر بر آوردن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، رسیدگی کردن وارسی کردن، باز دید کردن کسی یا محلی، رفتن و خبر گرفتن از کسی
کنایه از برابری کردن برای مثال به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری - ۲۵۹)
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
نهیب زدن، با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، املای دیگر واژۀ غر زدن، غرغر کردن، قرقر کردن
فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع
فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع
سر برزدن، سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، برآمدن آفتاب
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار) نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار)
آرایش کردن موی سر و ایجاد چین و شکن و تاب با آلات مخصوص